بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشم ..... مستم اگر صاحب میخانه نباشم ..... ای دوست گر جان طلبی آن به تو بخشم .... از جان چه عزیزتر بگو آن به تو بخشم
کاش میشد قلب ما از یاس بود .... تک تک گلبرگ آن احساس بود ..... پاک و سبز ساده و بی ادعا ..... کاش میشد بهتر از الماس بود ..... کاش میشد عشق را تفسیر کرد ..... عاشقی را با محبت سیر کرد ..... کاش میشد در میان لحظه ها ..... لحظه دیدار را نزدیک کرد
دیشب ز غمت خیمه به میخانه زدم ..... با یاد غمت بوسه به پیمانه زدم ..... در ساغر خود جلوه چشمان تو دیدم ..... دیوانه شدم مشت به پیمانه زدم
بگو آیا به یاد من دمی سر میکنی یا نه ؟ ..... تو هم یادی ز پرواز کبوتر میکنی یا نه ؟ ..... دل من تشنه و خواهان یک جرعه نگاه تو ..... مرا در چشمه چشمت شناور میکنی یا نه ؟ ..... نوشتم نام زیبای تو را در صفحه قلبم ..... تو آیا اسم من را ثبت دفتر میکنی یا نه ؟
از گل واشده دورترین بوته خاک به تو ای دوست سلام . حالت آیا خوب است ؟ روزگارت آبیست ؟ همه اینجا خوبن ، نی لبک میخندد ، قاصدک میرقصد ، باد عاشق شده است .... فکر من باش که من فکر توام ...
غبار از چهره نازت بگیرم ..... و یک شب پرده از رازت بگیرم ..... تو در دستان من یک سیب سرخی ..... خدا قسمت کند گازت بگیرم
مارال با سلام یه شما بازدیدکننده عزیز. امیدوارم لحظاتی که در وبلاگ من هستید از مطالب اون استفاده کنین. با بیان نظرات من رو برای بهتر کردن وبلاگ تشویق کنین.... |